مشاوره در زمینه های
خانواده-فردی-پیش از ازدواج
کودک و نوجوان، اعتماد به نفس
وسواس؛ اضطراب، استرس
آنچه زوجهای سالم انجام می دهند...
- با هم مصالحه می کنند
- با هم بحث عادلانه دارند
- آنها دوستان شخصی دارند
- از هم عذرخواهی می کنند
- آنها از هم قدردانی می کنند
- آنها همدیگر را تحسین می کنند
- نسبت به هم مهربان فکر می کنند
- آنها به حریم یکدیگر احترام میگذارند
- آنها علایق شخصی خود را دنبال می کنند
- نگاه مثبت و سازنده به آینده مشترک دارند
- سعی میکنند چیزهای جدیدی را باهم امتحان کنند.
باورهای ما محکوم به شکستاند. زیرا زندگی از دستورات ما پیروی نمیکند. ممکن است این مسئله بیش از توان ما به نظر برسد اما اینطور نیست؛ زندگی بیش از توان باورهای ماست و هر روز آنها را خرد میکند؛ البته اگر خوش شانس باشیم! با خرد شدن باورهایمان، به اشتباه تصور میکنیم ماییم که فرو میپاشیم، اما در واقع تخیلات ما که خود را ذات و جوهر ما وانمود میکردند ناپدید میشوند.
و هیچکس بهتر از کودکی که برخلاف امیدهای ما رفتار میکند، نمیتواند توهمات ما را در هم بشکند. مادری از پسرش در برابر آزار پدر محافظت نکرده بود. بعدها پسر از مادرش به این بهانه که او مقصر اصلی مشکلاتش است، باج خواهی میکرد و آنقدر به او فشار میآورد که تسلیم میشد! بعد از اینکه به آن مادر نشان دادم چطور پسرش از او باج میگیرد و چگونه او تقلا میکند که بخشش پسرش را بخرد و چگونه سعی او برای خریدن صلح، به جنگ بیشتر منجر میشود؛ او گفت: این داره منو میکشه! به او گفتم: این داره توهمات تو رو میکشه نه خود تو رو!
او لب هایش را جمع کرد و با گریه گفت: ولی من نمیخوام روابطمون آسیب ببینه! به او گفتم: چطوری میتونی به چیزی که وجود نداره آسیب برسونی!؟ او با پسری خیالی که میخواست داشته باشد ارتباط داشت نه با پسر واقعیاش! اما میخواست پسرش با خود او رابطه داشته باشد؛ نه با تصویری که از مادرش برای خود ساخته بود! پسرش تصویر یک شیطان صفت را از مادرش میدید که سزاوار مجازات است نه خود مادرش را... مادر نیز میترسید رابطه خوبی که در آرزویش بود، آسیب ببیند؛ در حالی که چنین رابطهای سالها بود وجود نداشت.
با رها کردن توهمات خود، میتوانیم با حقیقتی که از آن وحشت داشتیم زندگی کنیم. وقتی آن زن از انتظار برای داشتن پسری که میخواست دست کشید؛ دیگر سعی نکرد عشق او را بخرد و در عوض، عاشق پسر واقعیاش شد. باجگیری به آخر رسیده بود.
شما وابستگی به چه باورها و توهماتی را کنار گذاشتید تا توانستید با واقعیت روبرو شوید؟
دروغهایی که به خود میگوییم
جان فرد ریکسون
مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی آمین
حصول عشق واقعی فقط زمانی امکان دارد که دو نفر از کانون هستی خود با هم گفت و شنید کنند،
یعنی هر یک بتواند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند. واقعیت انسان فقط در این «کانون هستی» است.
زندگی فقط در همینجاست، و بنیاد عشق فقط در اینجاست. عشقی که بدین گونه درک شود، مبارزهای دائمی است؛ رکود نیست، بلکه حرکت است، رشد است و با هم کار کردن است.
حتی اگر بین دوطرف هماهنگی یا تعارض، غم یا شادی وجود داشته باشد، این امر در برابر این حقیقت اساسی، که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگر را درک میکنند و بدون گریختن از خود، احساس وصول و وحدت میکنند، در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
فقط یک چیز وجود عشق را اثبات میکند: عمق ارتباط، سرزندگی و نشاط هر دو طرف؛ این میوهای است که عشق با آن شناخته میشود.
اموزش مهارت های زندگی- همسرداری-فرزند پروری
مشاوره در زمینه های
خانواده-فردی-پیش از ازدواج
کودک و نوجوان، اعتماد به نفس
وسواس؛ اضطراب، استرس
آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید؟
بلوغ عاطفی در واقع به معنای مدیریت عواطف است. بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان و یا سرکوب کنیم. بلوغ عاطفی به شما کمک می کند تا در زمان های ضروری زندگی تان تصمیمات عاقلانه تری بگیرید و نگذارید که احساساتتان بر شما غلبه کند.
بلوغ عاطفی یعنی اینکه فرد به مرحله ای از رشد عاطفی رسیده است که می تواند به طور مناسب احساسات مثبت و منفی خودش را در زمان مناسب و به شکلی مناسب بیان کند.
نشانه های بلوغ عاطفی
موقعی که بفهمید رفتار بد دیگران واقعا ناشی از ترس یا اضطرابشان است نه به خاطر بدجنسی و رذالتشان
موقعی که عزت نفستان را بالا می برید، نه به این خاطر که میفهمید آدم فوقالعادهای هستید، به خاطر اینکه میفهمید بقیه هم ممکن است همین قدر احمق، ترسو و بیدست و پا باشند.
موقعی که از قهر کردن دست بر میدارید. اگر کسی اذیتتان کرد، نفرت و رنجش خود را در روزهای متمادی در دل نگه نمیدارید.
موقعی که میفهمید وقتی آدمهای نزدیکتان غر میزنند یا ناخوشایند و کینه جو به نظر میرسند، نمیخواهند اذیتتان کنند، بلکه میخواهند توجه شما را به تنها روشی که بلدند، به خودشان جلب کنند.
موقعی که دست از کمال گرایی بردارید. هیچ آدم کاملی وجود ندارد، هیچ کاری عالی نیست، هیچ زندگیای فوقالعاده نیست. در عوض، به گفته مشهور دونالد وینیکات، اعتقاد پیدا میکنید: «به قدر کافی خوب است» میفهمید که خیلی چیزها در زندگی شما زمانی بد بودند، اما حالا به قدر کافی خوب اند.
ارزش چیزهای کوچک را میدانید. میفهمید که رضایت حاصل لحظات است. اگر یک روز بدون مشکلات زیاد بگذرد، راضی خواهید بود.
اینکه دیگران درباره شما چه فکر میکنند، میتواند عامل نگرانی باشد. اما وقتی بالغ شوید، برای انکه نظر دیگران را درباره خود تغییر دهید، زیاد تلاش نمیکنید. آنچه برایتان مهم است، این است که خودتان و یکی دو نفر دیگر از وجودتان راضی باشند.
در مقابل رفتارهای منفی دیگران کمتر عصبانی میشوید. قبل از اینکه عصبانی و ناراحت شوید، مکث میکنید تا ببینید منظور واقعیشان چه میتواند باشد. میدانید که بین آنچه که کسی میگوید و آنچه که در لحظه برداشت میکنیم، تفاوت وجود دارد.